معنی یکی از دو جنس
حل جدول
لغت نامه دهخدا
یکی به دو. [ی َ / ی ِ ب ِ دُ] (اِ مرکب) (اصطلاح عامیانه) یکی با دو. نزاع. ستیزه. مجادله. محاجه. مکابره.
- یکی به دو کردن، مشاجره ٔ لفظی. گفت وشنودی که از روی عصبانیت صورت گیرد. (از فرهنگ لغات عامیانه).
یکی با دو
یکی با دو. [ی َ / ی ِ دُ] (اِ مرکب) (اصطلاح عامیانه) یکی به دو.
- یکی با دو کردن، یک و دو کردن. مجادله کردن. جدل کردن. ستهیدن به سخن. با کسی به سخن ستهیدن. محاجه کردن. (یادداشت مؤلف):
بجز خموشی روی دگر نمی بینم
که نیست با تو یکی با دو کردنم یارا.
کمال الدین اسماعیل.
یکی یکی
یکی یکی. [ی َ ی َ / ی ِ ی ِ] (ق مرکب) یکی پس از دیگری. به توالی. پی هم. || فرداً فرد. هریک جداجدا. یکی بعد دیگری.
فارسی به عربی
تابع، جنس، جیل، سلعه، صنف، قوه الشخصیه، ماده، نوع
عربی به فارسی
جنس , تذکیر و تانیث , قسم , نوع , مسابقه , گردش , دور , دوران , مسیر , دویدن , مسابقه دادن , بسرعت رفتن , نژاد , نسل , تبار , طایفه , قوم , طبقه , جنس (مذکر یا مونث) , تذکیر وتانیث , احساسات جنسی , روابط جنسی , جنسی , سکس , سکسی کردن , جنسیت , تمایلا ت جنسی
فرهنگ عمید
[جمع: اجناس] کالا، متاع،
ماهیت یا کیفیت بنیادی،
گروهی با ویژگیهای مشترک،
(زیستشناسی) از واحدهای ردهبندی جانوران و گیاهان، شامل چند گونه و بخشی از یک تیره،
[جمع: اجناس] (منطق) هر کلیای که شامل انواع متعدد باشد، مثل جنس حیوان که شامل انسان و سایر جانداران است،
[قدیمی] نژاد، نسل،
[قدیمی] نوع،
یکی به دو
گفتگوی بیجا و بیمعنی، مشاجره، ستیزه کردن،
* یکیبهدو کردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] گفتگوی بیجا و بیمعنی کردن، مشاجره کردن، ستیزه کردن،
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
(~. بِ دُ) (اِمر.) (عا.) ستیزه، بگو مگو.
فرهنگ واژههای فارسی سره
کالا، ژاد، گینه
ترکی به فارسی
نوع، گونه
معادل ابجد
171